به نام خالق مهربان
خیلی دلم برای ساده نوشتن تنگ شده است ، آن هم به شیوه کودکانه ،خدایا چقدر زود از کودکی به بزرگی رسیدم بدون آنکه بفهمم نوجوانی و جوانی را چگونه سپری کرده ام، احساس می کنم خیلی زودتر از موقع مقرر بزرگ شده ام و در جمع بزرگان آمدم .دلم برای قصه های مادر بزرگم خیلی تنگ شده است و با خود می گویم چرا کسی برایم ننوشت و یا نگفت که کودکانه زیستن را قدر بدانم و آن را فراموش نکنم؟راستی ............. یادت هست ، گنجشک قشنگی داشتی با پرهای رنگی ،که هرازگاهی چه چه می زد و مرا مدتی در خلسه حرکات آهسته بالهایش مبهوت می کرد ،راستی چه اتفاقی افتاد موقعی که 5 ساله شدم ،گنجشک تو تغییر نام داد و اسم او شد بلبل و برای مدتی سرگشته مانده بودم که به آن بگویم گنجشک یا بلبل؟هنوز خاطرم هست چه چه بلبل قشنگی که در هال خانه تان گذاشته بودید و پدرت برایش آب و دانه می گذاشت و هر روز صبح در مقابل آن می ایستاد و برای آن پدرانه صحبت می کرد. راستی آن روزی که 7 ساله شده بودم ،یادت هست؟
64526 بازدید
19 بازدید امروز
38 بازدید دیروز
250 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian